نکته جالب توجه در تاثیر تمدن اسلامی در تمدن غرب اعترافاتی است که اندیشمندان منصف و مشهور غربی در این باره داشته اند از آن جمله به طور اختصار به موارد زیر اشاره می شود....
گوستاولوبون : « بعضیها [از اروپاییان] عار دارند که اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدى [یعنى مسلمانان] سبب شده اروپاى مسیحى از حال توحّش و جهالت خارج گردد، و لذا آن را مکتوم نگاه مىدارند، ولى این نظر به درجهاى بىاساس و تأسّف آور است که به آسانى مىتوان آن را ردّ نمود ... نفوذ اخلاقى همین اعراب زاییده اسلام، آن اقوام وحشى اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق آدمیّت نمود و نیز نفوذ عقلانى آنان دروازه علوم و فنون و فلسفه را که از آن بکلّى بىخبر بودند به روى آنها باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند »[7] ویل دورانت در تاریخ تمدّن مىگوید: « پیدایش و اضمحلال تمدّن اسلامى از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طىّ پنج قرن، از سال 81 هجرى تا 597 هجرى، از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاق نیک و تکامل سطح زندگانى و قوانین منصفانه انسانى و تساهل دینى [احترام به عقاید و افکار دیگران] و ادبیّات و تحقیق علمى و علوم و طبّ و فلسفه پیشاهنگ جهان بود»[8] هم او مىگوید: « دنیاى اسلام در جهان مسیحى نفوذهاى گونهگون داشت. اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان و اسلحه و نشانهاى خانوادگى، سلیقه و ذوق هنرى، ابزار و رسوم صنعت و تجارت، قوانین و رسوم دریانوردى را فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد ... علماى عرب [مسلمان] ریاضیات و طبیعیات و شیمى و هیأت و طبّ یونان را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و میراث یونان را که بسیار غنىتر شده بود، به اروپا انتقال دادند ... فیلسوفان عرب [مسلمان] مؤلّفات ارسطو را براى اروپاى مسیحى حفظ و ضمنا تحریف کردند. ابن سینا و ابن رشد از مشرق بر فلاسفه مدرسى اروپا پرتو افکندند و صلاحیّتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود ... این نفوذ [اسلامى] از راه بازرگانى و جنگهاى صلیبى و ترجمه هزاران کتاب از عربى به لاتین و مسافرتهاى دانشورانى از قبیل گربرت و مایکل اسکات و ادلارد باثى به اندلس اسلامى انجام گرفت » [9] و هم او مىگوید: « تنها به دورانهاى طلایى تاریخ، یک جامعه مىتوانسته است در مدّتى کوتاه این همه مردان معروف در زمینه سیاست و تعلیم و ادبیّات و لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیأت و شیمى و فلسفه و طبّ و مانند آنها که در چهار قرن اسلام، از هارون الرّشید تا ابن رشد بودهاند، به وجود آورد. قسمتى از این فعالیّت درخشان از میراث یونان مایه گرفت؛ امّا قسمت اعظم آن، بخصوص در سیاست و شعر و هنر، ابتکارات گرانبها بود» [10] انتقال علوم اسلامى به غرب داستان انتقال دانش مسلمانان به مغرب زمین و تأثیرى که این دانشها بر نوزایى و شکوفایى علوم غربى نهاده، پیش از هر چیز به چند رویداد سیاسى- نظامى بازمىگردد. عمده این رویدادها، لشکرکشیهاى مسلمانان به اسپانیا و سیسیل و در مقابل، تهاجم اروپائیان براى تصرف سرزمین فلسطین در جنگهاى موسوم به صلیبى است. این تهاجمات متقابل، موجبات همجوارى و اختلاط مسلمانان با مسیحیان و یهودیان را فراهم ساخت و زمینهاى را فراهم آورد تا دانشمندان نیز در کنار نظامیان، به تعقیب هدفهاى علمى خاص خود بپردازند. 1. نقش جنگهاى صلیبى جنگهاى صلیبى به یک دوره دویست ساله برخورد میان مسلمانان و مسیحیان اطلاق مىگردد که طى آن شمار بسیارى از اروپائیان با انگیزه آزادسازى بیتالمقدس از چنگ مسلمانان، عازم سرزمین فلسطین گشتند. اروپائیان در این سرزمین، با تمدنى بسیار فراتراز تمدن خودشان روبهرو گشتند؛ و آن دسته از ایشان که از هوش بیشترى برخوردار بودند، در دوران حضورشان در فلسطین، با بخشى از ادبیات عرب آشنا گشتند و پس از احاطه بر آنها، مبادرت به شناساندنشان به کشورهاى خود کردند. از جمله این افراد مىتوان به چهره سرشناسى چون آدلارد دوبث اشاره کرد « که در پى سفرى به مشرق زمین و در دورهاى که در این سرزمین اقامت داشت (510- 537 ه)، تحت تأثیر علوم اسلامى قرار گرفت. این تأثیر را مىتوان هم در آثار اصلى خود او، که به گونهاى چشمگیر متحول شده است، دید و هم در متونى که او از نوشتههاى عربى به زبان لاتینى ترجمه کرده است. بنابراین آدلارد از نخستین مترجمانى بوده که با آسیا تماس مستقیم داشته است.[15] گفتنى است که تأثیر صلیبیان از جهت ارتباط بخش بزرگى از رویدادهاى تاریخى حایز اهمیت است، لکن از دیدگاه انتقال اندیشهها و تئوریهاى علمى به طور اخص، در مقایسه با سهم دیگران- که باید به بررسى آن بپردازیم- در ردیف عقبتر قرار دارد. 2. نقش سیسیل نقش سیسیل و تا حدودى جنوب ایتالیا در انتقال علوم اسلامى با وجود محدودیتهاى مکانى بسیار عمیق بوده است. مسلمانان آفریقا در سال 213/ 827 در سیسیل پیاده شدند. در 216/ 831 بر پالرمو تسلط یافتند و در 228/ 842 مسینا را به تصرف درآوردند. سرانجام در سال 265/ 878 با تصرف سرقسطه بر تمام جزیره چیره گشتند و تا سال 452/ 1060 در آنجا اقامت داشتند. گرچه پس از تصرف جزیره به دست روجرو سلطه مسلمانان به پایان رسید، ولى با وجود نوعى حس مسالمتجویى در روزگار سلاطین نورمان [16] و نیز پادشاهان دانشدوست این خاندان، بسیارى از مردم همچنان مسلمان باقى ماندند. از جمله این پادشاهان روجروى دوم بود که نام وى در کنار ادریسى در اثر مشهور او دیده مىشود.[17] فدریگوى دوم معروف به هوهنستافن- که مادرش دختر روجروى دوم بود- خود یک نویسنده و شاعر بود. وى علاقهمند بود که نه تنها دانشمندان و سربازان ایتالیایى و یا از کشورهاى مسیحى، بلکه افراد مسلمان را نیز در کنار خود نگه دارد. پس از وى نیز با وجود مخالفتهاى پاپها این شرایط ادامه یافت. به این ترتیب سیسیل به صورت کانونى درآمد که زبانهاى زنده علمى یعنى لاتین، نئولاتین- برگرفته شده از لاتین-، یونانى و عربى در آن رواج تام یافت. نخستین اقدام براى ترجمه علوم از زبانى به زبان دیگر در این جزیره انجام شد و در همین جا بود که آثار عربى به لاتین ترجمه گردید. [18] 3. اسپانیا و نقش آن در انتقال علوم اسلامى به عنوان مقدمه لازم است به یک نکته مهم اشاره گردد، و آن اینکه حضور مسلمانان در اندلس و ظهور دانشمندان بزرگ اسلامى در این سرزمین موجب گردید تا یک بار دیگر «عصر زرّین» تمدن اسلامى در آنجا تکرار گردد و انتقال علوم اسلامى به غرب راه خود را هموار سازد. اندلس در عصر زرین خود دانشمندان فراوانى را به جهان علوم تقدیم کرد. دانشمندانى که آثارشان چهره علمى آن سرزمین را دگرگون و آوازه تمدن اسلامى را در غرب طنینانداز ساخت. در اینجا، براى نمونه، از چند دانشمند بزرگ که نسبت به دیگران مرتبه بلندترى داشتهاند نام مىبریم: - ابوبکر محمد بن یحیى بن صائغ مشهور به ابن باجه (متوفاى 532 ق): اندیشههاى فلسفى وى، از مسلمانان بر ابن رشد و از مسیحیان بر آلبرت کبیر تأثیر گذارده است. او در نجوم، هندسه، موسیقى و ... نیز متبحر بوده است. - ابن طفیل (متوفاى 581 ق): هرچند که از وى آثارى در طب باقى مانده، او بیشتر شهرتش را از رساله حىّ بن یقظان- زنده بیدار- دارد که رسالهاى است رمانوار در فلسفه. این کتاب حاوى مطالبى چون نظرى بر تاریخ فلسفه اسلامى، شرحى در طبقهبندى علوم و بحثى درباره خلق الساعة مىباشد. - ابن رشد یا به قول غربیها اوِروس (520- 595/ 1126- 1198): وى در نزد اقوام لاتین عنوان مفسر بدون رقیب ارسطو و یا به قول دانته «آنکه شرح بزرگ را نوشته است» را داراست. از آثار وى سه تفسیر بر آثار ارسطو، دایرة المعارفى پزشکى به نام کتاب الکلیات فى الطب، کتاب فى حرکة الفلک و شرح مجملى بر المجسطى را مىتوان نام برد. - ابو محمد جابر بن افلح: صاحب کتاب مشهور اصلاح المجسطى و چند اختراع مربوط به وسایل و ادوات نجومى. - ابواسحاق بطروجى اشبیلى- از شاگردان ابن طفیل. اثر وى «کتاب الهیئة» نام دارد. بطروجى با اصول بطلمیوسى به مخالفت برخاست و زمینههاى ظهور علم جدیدى را در نجوم فراهم ساخت. [19] کار و آثار این دانشمندان مکمل نقش دانشمندانى بود که در مشرق اسلامى علوم را به کمال رساندند و نهایت توان خویش را در فربهى آن به کار بستند. علومى که حرکت خود را از شرقىترین نقاط جهان اسلام مانند مرو آغاز کرد و از آنجا به بغداد، سپس قاهره و سرانجام به قرطبه رسید و از آنجا آماده انتقال به اروپا گردید. ترجمه آثار اسلامى شمار آثارى که در دوران انتقال علوم اسلامى به مغرب زمین، از عربى به لاتین ترجمه شده، فراوان و به مراتب بیش از آن چیزى است که در دوران انتقال علوم بیگانه به تمدن اسلامى، از دیگر زبانها به عربى ترجمه شده است. در اینجا به ویژه باید این نکته را یادآور شد که علوم انتقال یافته از جهان اسلام به دنیاى مسیحیت داراى چنان قوت و ارزشى بوده که برخى آثار آن مدتها در باختر زمین عنوان کتاب درسى داشته و در دوران رنسانس نیز چندین بار به چاپ رسیده است.[20] پیداست که شرح این رویداد بزرگ را باید در آثار مفصل و مختص به این موضوع جستوجو کرد؛ و در اینجا تنها به ذکر نام چند تن از نخستین مترجمانى که کتابهاى اسلامى را به زبانهاى لاتین و عبرى برگرداندهاند بسنده مىشود: - یوهان هیسپالنسیس (یوحناى اسپانى) و دومینگو گوندیسالوو: از این دو تن اولى آثار عربى را به زبان قشتالهاى و دومى آن را از قشتالهاى به لاتین ترجمه مىکردند. - روبرت آوچستر (اواسط قرن دهم): ترجمه جبر خوارزمى وى نقطه عطفى در علوم مسیحى به شمار مىرود. - افلاطون تِیووُلی و ژرار کِرِمونى: این دو ایتالیایى بودند ولى به دلیل زندگى دراز مدت در اسپانیا، اسپانیولى شده بودند. ارزش و آثار این دو از همه کسانى که قبل و بعد از اینان آمدهاند ارجح است. افلاطون تیوولى مترجم نسخه عربى کتاب الاربعه بطلمیوس و نیز الجبر ابراهیم برحیاست. ژرار کرمونى بحق مشهورترین مترجمى بوده که آثار عربى را به لاتین برگردانده است. ترجمه المجسطى از عربى به لاتین بخش کوچکى از آثار وى بوده است. آثار گسترده ژرار این گمان را تقویت مىکند که وى رهبر مترجمانى بوده که در طلیطله با حمایت و کمک حکومت کار مىکردهاند. - آلفرد دوساراشل : وى برخى از آثار ابن سینا را از عربى به لاتین برگردانده است. - ابن عزرا، یوسف قمحى و خانواده ابن طبون: اینان کسانى بودهاند که متون عربى را به عبرى ترجمه مىکردند. [21] نتیجهگیرى در تبادل علمىِ میان تمدنى، تلاشى بود از نوع علمى، سخت و پیگیر، آمیخته به احترام و بزرگداشتى دوسویه، بىهیچ نشانى از تعصب قومى و کوچکترین توجهى به رنگ و نژاد. روزگارى پرچم دانش به دست یونانیان، هندیان، مصریان، بابلیان و ایرانیان بود. سپس این رسالت به تمدن درخشان اسلامى سپرده شد و آنگاه نوبت به اروپاییان رسید. گرچه اینان به جاى آنکه دانش را در خدمت رفاه انسان و ارتقاى سطح اخلاق و معنویتش به کار گیرند، چنان جهتى به آن بخشیدهاند که نوع بشر در معرض نابودى قرار گرفته و هر روز بر ویرانى محیط زیست، آلام ناشى از ستم و تجاوزگرى و فشارهاى ناشى از تبعیض و بىعدالتى افزوده مىشود. بنابراین گاه آن رسیده است که بار دیگر ما مسلمانان، شرقیان و به ویژه ایرانیان رسالت علمى جهانى را به عهده گیریم و آن را با معنویت اسلامى و شرقى بیامیزیم و از جهان چهرهاى زیبا، آرام و مهربان بنگاریم. علوم در تمدن اسلامی 1. شمارش علوماز زبان فارابى اصول مربوط به همه زبانها - علوم زبان و شاخههاى آن همچون صرف و نحو و املاء - و قرائت و عروض - مقولات (قاطیغوریاس) - عبارت (بارى ارمینیاس) - قیاس (تحلیلات اولى) - منطق و شاخههاى آن برهان (تحلیلات ثانیه) - مواضع جدل (طوبیقا) - سوفسطیقا (سوفسطیقا) - خطابه (ربطوریقا) - شعر (بوطیقا) - حساب - هندسه - مناظر- علوم علوم تعلیمى و شاخههاى آن نجوم - موسیقى - علم اثقال- اصول فلسفه طبیعى - علم حیل بحث در اجسام بسیط- علوم طبیعى بحث در اعراض و انفعالات عناصر - اجسام ترکیب شده از عناصر - بحث در معادن - علوم طبیعى و متافیزیکى گیاهان - جانوران - بحث در موجود از لحاظ وجود- علوم متافیزیک بحث در اصول و مبادى علوم - بحث در موجودات غیر مادى - فقه - علوم مدنى و شاخههاى آن - کلام[22] میزان تأثیر علمشناسى فارابى بر تمدن غربى است که با آگاهى از آن باور ما درباره سطح عالى دانش مسلمین و کمکهایشان در پیشبرد علوم جهانى دو چندان مىگردد. در این زمینه بهترین گواه اعتراف خود غربیها است که گفتهاند: «کتاب احصاء العلوم تنها در زندگى عقلى دنیاى اسلام مؤثر نیفتاد، بلکه از این مرز هم گذشت و در دسترس دانشمندان قرون وسطاى مغرب زمین قرار گرفت. این کتاب همانگونه که در مدارس اسلامى طرفدار پیدا کرد، در مدارس مسیحیان نیز مورد استفاده واقع شد و سرانجام در شمار کتابهایى درآمد که خواندنش براى هر دانش پژوهى لازم گشت. حتى انتشار کتاب «تقسیم فلسفه» خاورشناس اسپانیایى یعنى گوندیسالینوس (قرن دوازدهم میلادى) نتوانست مانع نفوذ و گسترش آن در محیط علمى اروپا شود. حتى برخى دانشمندان را عقیده بر این است که تأثیر احصاء العلوم بر کار تمام فلاسفه لاتین زبان عموماً و «گوندیسالینوس» خصوصاً، چنان بوده است که مىتوان گفت همه کتاب «تقسیم فلسفه» او از احصاء العلوم اقتباس شده است. «موریس دو ولف» از این مرحله فراتر رفته و گفته است: کتاب گوندیسالینوس شامل همان کتاب احصاء العلوم است که با اندکى تصرف و انتخاب مطالبى از کتابهاى دیگر دانشمندان بعد از فارابى مانند «امونیوس، اسحاق اسرائیلى، ابن سینا و ایزودور اشبیلى ...» تدوین شده است.[23] «اسن بویچ» عقیده دارد که این سخن- که تمام کتاب «تقسیم فلسفه» از احصاء العلوم نقل شده- تا حدى اغراقآمیز است. او ثابت مىکند که بیش از سه پنجم مطالب احصاء العلوم در کتاب «تقسیم فلسفه» نیامده و ترتیب علوم در این کتاب با ترتیب احصاء العلوم همآهنگ نیست. با این همه سن بویچ خود اعتراف مىکند که گوندیسالینوس از کتاب فارابى بهره فراوان برده است. «فارمر» موسیقىدان انگلیسى مىگوید: «دو کتاب احصاء العلوم و تقسیم فلسفه در اواخر قرن دوازدهم میلادى در شهرهاى انگلیس معروف بودهاند و افتخار ورود این دو کتاب و انتشار آنها در شهرهاى انگلیس، نصیب دانیل آومورلى مىشود، زیرا او شاگرد «ژرار دوکریمونا» در طلیطله (1175 م) بوده است. بعید نمىنماید که او همان کسى باشد که این دو کتاب را همراه دیگر کتابهاى فراوان عربى از اسپانیا با خود آورده باشد.» عمده علومى که به وسیله فارابى شمارش گشته به ویژه کیهانشناسى، هیئت و نجوم، جغرافیا، پزشکى و داروسازى و کیمیاگرى، در میان مسلمانان رواج کامل داشته است. ما در این مقاله به حکم محدودیت تنها سه موضوع جغرافى، پزشکى و فیزیک را مورد بحث قرار مىدهیم. 1- 1. جغرافیا جغرافیا از جمله علومى است که مسلمانان با تألیفهاى گوناگون خویش به ویژه در زبان عربى در تکامل آن کوشیدهاند. در این میان، دو عامل باز بودن مرزهاى جهان اسلامى- با همه گستردگىاش- بر روى دانشمندان و دیگرى مراسم حج، در رواج و رونق این دانش مؤثر بوده است. اما در یک نگاه کلى تصور مسلمانان درباره زمین پیوسته در تحت تسلط کوه مرکزى کیهانى قاف بوده است. و هفت اقلیم زمینى که به شکل تصاویرى از آنچه در آسمان است جلوهگر مىشدند، در واقع متناظر با هفت آسمان بودند؛ و این امر با یک نمادیگرى احکام نجومى بیان شده است که در آن هر اقلیم با یکى از سیارات و یکى از بروج منطقة البروج نظیر است. اقالیم، که قرینههاى زمینى هفت آسمان محسوب مىشدند، در نزد بابلیان و یونانیان معروف بودهاند و نیز ایرانیان قدیم چنین تصور مىکردند، ولى به جاى تصور طولى تصویر دوایر متحد المرکز از اقالیم داشتند. قرآن نیز از هفت آسمان سخن مىگوید و علماى جغرافیاى اسلامى این هفت آسمان را هفت اقلیم سنتى مىپنداشتند و بنابر همین تقسیم، به بحث تفصیلى در موضوع نواحى مختلف زمین مىپرداختند.[24] 1- 1- 1. جغرافیدانان اسلامى: نخستین جغرافىدان مسلمان هشام بن محمد کلبى بوده است (سده سوم/ نهم) و به خاطر تحقیقاتش درباره جزیرة العرب شهرت دارد. پس از وى نیز در همین سده جغرافىدانان دیگر پیدا شدند که مشهورترینشان موسى الخوارزمى ریاضیدان و منجم مشهور و صاحب کتاب صورة الارض است. از دیگر جغرافىنویسان این دوره مىتوان از الکِندى صاحب کتاب رسالة فى ربع المسکون و یعقوبى مصنف کتاب البُلدان نام برد. شایان ذکر است که در این سده نیاز به آشنایى با راهها موجب تألیف رشته کتابهایى با عنوان المسالک والممالک (راهها و کشورها) به وسیله کسانى چون کِنْدى، احمد سرخسى و ابن خردادبه گردید. [25] سده چهارم علاوه بر کتابهاى مسالک و ممالک، شاهد تألیف کتابهاى بزرگ جغرافیایى مانند دایرة المعارف بزرگ ابن رسته، سفرنامه ابن فضلان، صور الاقالیم ابوزید بلخى، احسن التقاسیم فى معرفة الاقالیم مقدسى و حدود العالم، به زبان فارسى، از مؤلفى ناشناخته بوده است. در میان تألیفهاى جغرافیایى سده پنجم/ یازدهم باید از سفرنامه ناصرخسرو، المسالک والممالک و مُعْجَم ما استُعْجَم البکرى- قدیمترین جغرافىدان اندلسى- و نیز نهایة الاماکن و تحقیق ماللهند بیرونى نام برد. اما جغرافىدانان سده ششم/ دوازدهم، از مغرب اسلامى و به ویژه اندلس برخاستهاند که از مشهورترین آنان الزهرى غرناطى صاحب کتاب جغرافیا، المازنى صاحب کتاب المُغْرِب عن بعض عجائب المغرب و ابن جبیر صاحب رحله ابن جبیر مىباشند؛ و معروفترین آنان ابوعبدالله ادریسى نویسنده کتابهاى الکتاب الروجارى، نزهة المشتاق فى اختراق الآفاق و روض الانس و نزهة النفس است. وى را به دلیل ساختن صورتى از جهان شناخته شده آن روز به صورت یک قرص، مىتوان برجستهترین نقشهنگار جهان اسلام نام نهاد. [26] مهمترین تألیفهاى جغرافیایى سده هفتم/ سیزدهم معجم البلدان یاقوت حموى، بسط الارض فى طولها والعرض ابن سعید غرناطى و تقویم البلدان ابوالفداى شامى هستند. برجستهترین شخصیت قرن هشتم/ شانزدهم ابن بطوطه است و پس از این سده علم جغرافى رو به انحطاط رفت و آثارى مانند وصف افریقیه (قرن دهم/ شانزدهم) حسن بن محمد الوزان الزیات، آیین اکبرى ابوالفضل علامى- که به اکبرشاه مغول در هند تقدیم شد-، مناظر العلوم محمد عاشق و دایرة المعارف جغرافیایى حاجى خلیفه را باید استثنا به شمار آورد. در دوره ترکان عثمانى، به دلیل رشد دریانوردى، آثار جغرافیایى چندى پدید آمد که از آن جمله مىتوان به الفوائد فى اصول البحر و القواعد ابن ماجد، محیط در احوال بحر سیدى على، دریا سالار عثمانى و تحقیقات نقشهنگارى پیرى رئیس، دیگر دریا سالار عثمانى، یاد کرد.[27] 2- 1. پزشکى در تاریخ تمدن جهانى اسلام، دانش پزشکى فصل بلندى را به خود اختصاص داده است. مسلمانان با بهرهگیرى از دانش و تجربه ملتهاى دیگر، در بیشتر رشتههاى پزشکى روزگار خویش صاحب تخصص گشتند و با نگارش آثار علمى مهم و ارزشمند به تکمیل و توسعه دیدگاههاى پیشینیان پرداختند. آثار کلاسیک طب اسلامى نه تنها در قلمرو سیاسى خودشان تدریس مىشد، بلکه پس از ترجمه به زبانهاى اروپایى، سالیانى بس دراز مرجع علمى طب مردمان مغرب زمین به شمار مىرفت. پزشکى اسلامى از سه منبع عمده ایرانى، یونانى و هندى تغذیه کرده و به طور طبیعى نخستین بذرهاى پزشکى علمى نیز به وسیله پزشکانى از این اقوام در جهان اسلام پاشیده شده است. پس از گسترش اسلام در ایران، جندىشاپور همچون وارث سنتهاى پزشکى یونانى و هندى با اهتمام ویژه حکمرانان اسلامى به مرکز علمى بزرگى تبدیل گردید که پژوهشهاى مربوط به پزشکى اسلامى را سامان مىداد. اما اوج شکوفایى پزشکى در اسلام با ظهور رازى، نویسنده 56 اثر پزشکى آغاز شد. او با تألیف دو اثر بزرگ خویش یعنى الحاوى و طب المنصورى جایگاه والایى را در طب اسلامى و جهانى به خود اختصاص داده است. «آثار رازى تقریباً همه جنبههاى طب را شامل است. مردى که خود را همسنگ افلاطون و ارسطو مىدانست وى اوجى را در طب اسلامى جلوهگر مىسازد و تأثیر وى در جهان اسلام و نیز در مغرب زمین در تقریباً همه شاخههاى علم طب از اندازه بیرون است. شهرت وى در هزار سال گذشته گواهى بر نقش مؤثر او در تاریخ پزشکى اسلام و نیز در تاریخ پزشکى مغرب زمین است.» [28] دیگر پزشک نامدار و صاحب تألیف، على بن عباس مجوسى اهوازى است . کتاب کامل الصناعه، معروف به کتاب الملکى وى نه تنها بازتاب دانش فراوان او از مطالعه آثار دیگران است، بلکه در تألیف آن تجربه وسیع شخصى او نیز سهمى عمده داشته است. ابوالقاسم زهراوى (منسوب به شهر الزهراء قرطبه)، نویسنده کتاب التصریف در پزشکى و على بن عیسى، نویسنده کتاب تذکرة الکحالین، و عمار موصلى سرآمد پزشکان اسلامى در اندلس، مصر و تونس بودهاند. اما مشهورترین پزشک اسلامى، ابن سیناست که در مغرب به avecina شهرت دارد. او حرفه پزشکى را پیش خود آموخت و در 18 سالگى پزشکى صاحب نام شد. «دسترسى داشتن وى به کتابخانه بزرگ سلطنتى در سمرقند و تجربه بالینى و قدرت عقلى که وى را به صورت بانفوذترین و معروفترین دانشمند و فیلسوف زمان خود درآورده بود، به وى این اجازه را داد که علم پزشکى را چنان به صورت قطعى منظم و مُبَوّب سازد که آثار وى در خاور و باختر تا قرنها پس از وى کمال نفوذ و تأثیر را داشته باشد، و هم امروز نیز مهمترین مرجع براى کسانى است که در هر جاى زمین به حرفت طبابت اسلامى اشتغال دارند. مهمترین اثر ابن سینا کتاب القانون در طب است که شاید با نفوذترین کتاب در سراسر تاریخ پزشکى، حتى با در نظر گرفتن آثار بقراط و جالینوس بوده است.» [29] مشهورترین پزشکان اسلامى چون رازى و ابن سینا فیلسوف بودند و به این اعتبار به طبیبان لقب «حکیم» و براى مثال در زبان فارسى به مطب پزشک «محکمه» و به کار طبیب «حکیمى» اطلاق مىشده است.[30] 3- 1. فیزیک واژه فیزیک به معناى امروزى آن کاربردى متأخر دارد و دانشمندان اسلامى مسائل مرتبط با این علم را ذیل طبیعیات بحث کردهاند. آنان پس از حصول آگاهى کامل از تحقیقات و آثار دانشمندان یونانى، مفاهیم تازهاى را وارد علم فیزیک کردند که از جمله مىتوان به مفهوم مَیْل و گشتاور اشاره کرد. در میان فیزیکدانان اسلامى ابن هیثم، قطبالدین شیرازى، کمالالدین فارسى، بیرونى و خازنى شهرتى بسزا دارند. ابن هیثم به « پدر نورشناخت » مشهور است و کتاب المناظر وى در سال 1572 در بازِل به چاپ رسید. او شهرتى به اندازه اقلیدس داشت و نخستین کسى است که قانون دوم انعکاس نور را درباره همسطح بودن شعاع تابش و شعاع بازتافته و خط عمود بر سطح تابش بیان و اثبات کرده است. کار مهم دیگر وى تعیین ضخامت جوّ است. او همچنین اتاق تاریک را از لحاظ ریاضى مورد بحث قرار داد.[31] پس از ابن هیثم فعالیتهاى او به وسیله قطبالدین شیرازى (634- 710 ه) دنبال گردید؛ و او با استفاده از مناظر ابن هیثم علت پیدایش رنگینکمان را تبیین کرد. شاگرد قطبالدین به نام کمالالدین فارسى- که مهمترین شرح را بر مناظر ابن هیثم به نام تنقیح المناظر نوشته است- کار او را تکمیل کرد و در باب پیدایش رنگینکمان آزمایشهایى انجام داد که مورد استفاده فیزیکدانى غربى به نام «تئودور» از مردم فرایبرگ قرار گرفت و هر دو به نتایج مشابهى دست یافتند. از دیگر کارهاى چشمگیر مسلمانان، فعالیتهایشان درباره ترازو و اندازهگیرى جرم ویژه است. 3. صنعت و فناورى در تمدن اسلامى صنایع رایج در ملل اسلامى بسیار متنوع بود، به طورى که بیشتر و بلکه همه نیازهاى عمومى در داخله سرزمینهاى اسلامى تأمین مىگردد. هر یک از شهرها به صنعتى ویژه شهرت داشت. به استخراج معادن توجهى ویژه مىشد و صنعتکاران در شهرهاى نزدیک معادن در رواج و رونق صنایع فلزى مىکوشیدند. معادن سنگ مرمر، نمک، گوگرد، نفت و قیر به ویژه در ایران فعال بود. شیشهگرى، صابونسازى، پارچهبافى، کاغذسازى، بافت انواع فرش، مرصع کارى، فلزکارى و کشتىسازى از جمله صنایعى بود که در سرزمینهاى اسلامى رواج تام داشتند. جمع بندی و نتیجه گیری با توجه به مطالبی که عنوان شد می توان یک نتیجه گیری و جمع بندی کلی از سیر تاریخی تمدن اسلامی و تاثیر آن در تمدن مغرب زمین ارائه داد : در قرن نهم و دهم میلادى, همزمان با درخشش تمدن اسلامى در اندلس, مراکز علمى اروپا به شکل قلعه هایى بود که صاحبان آنها در حالت نیم وحشی به سر مى برند و از این که داراى خط و سواد نبودند احساس غرور مى کردند. عالم تر از همه آن ها راهب نادانى بوده است که با صرف تمامى اوقات خود, کتب قدیمى یونان و روم را از میان کتاب خانه هاى کلیسا بیرون مى کشید و عبارات و کلمات آن را روی اوراق حک مى کرد. اروپا در قرن نهم و دهم میلادى نه تنها خود در جهل و بربریت فرو رفته بود, بلکه از برخورد با تمدن اسلامى نیز واهمه داشت. سردمداران آن جا مردم را از قدرت سیاسى اسلام بر حذر مى داشتند; محققین متعددى مانند ژربرت اوریلای را که به مدارس مسلمانان در اسپانیا راه یافته بودند, متهم مى کردند به این که روح خود را به شیطان فروخته اند. الف: نحوه تاثیر اتشار علوم اسلامی در اروپا به شیوه های گوناگون انجام گرفت, از جمله: 1 ـ دربار سیسیلى, امپراتور مغرب اسلامى, فردریک دوم (1250 ـ 1194 م) 2 ـ روی آوردن افراد سرشناس, شاهان و حتى پاپ ها به پزشکان مسلمان که حاذق تر از اروپاییها بودند; 3 ـ آشنایى اروپاییهایی که در خط تماس قرار داشتند با پرتوهایی از علوم اسلامى که در پى این علم آموزی, راهى مراکز علمى مغرب اسلامى گشتند و با ترجمه گسترده کتب علمى به لاتین, بهترین زمینه را براى جهت گیرى به سوی دوره سوم تاریخ خود (رنسانس) فراهم کردند; 4 ـ جنگ هاى صلیبى 5 ـ ترجمه کتب علمى به زبان لاتین. ب: جلوه های تإثیر تإثیرات ارزشمند علمى دانشمندان مسلمان بر اروپا و بخصوص بر تجدید حیات علمى آنان (رنسانس) محدود به یک یا دو رشته علمى نمى گردد, بلکه آنان در رشته هاى گوناگون علمى همچون ریاضیات (حساب, جبر و مثلثات),هیئت, فیزیک و نور شناسی , شیمى, طب, جغرافیا, فلسفه, ادبیات و فنون توانایی هاى خود را بر اروپاییان عرضه کردند. ج: تعصب و لجاجت اروپاییان در کتمان حقایق با نگاهى به تإثیرات گسترده و همه جانبه علوم اسلامى در شاخه هاى متعدد و متنوع علمى در اروپا, این حقیقت روشن مى گردد که تعصب و لجاجت بعضى از ار و پائیان در کتمان حقایق تاریخ و نادیده گرفتن تسلط و چیرگى علم و تمدن و فرهنگ اسلامى بر اروپا و تجدید حیات علمى اروپا را دنباله اى از تمدن یونان دانستن ریشه اخلاق اروپایى دارد. ریشه یابى تمدن کنونى غرب (رنسانس) توسط بیکن, هگل, اسکاروایلد و نیچه و اخیرا ماکس وبر در تمدن یونان قدیم, انکار پایه هاى واقعى تإثیرات گسترده تمدن اسلام در رشد و شکوفایى علم و اندیشه غرب است. چگونه مى توان حق تمدن اسلام را نادیده گرفت, در حالى که معدود کتب یونان قدیم هم با تمدن اسلام حفظ گردید و به اروپا برگردانده شد. گوستاولوبون براى حق ناشناسى و حق ناپذیرى و نادیده گرفتن زحمات مسلمانان از سوى افراد مطلع اروپا, هیچ وجه قابل قبولى جز بقاى بر تعصب و عناد موروثی اروپا نسبت به اسلام نمى شناسد.[32] اعترافات برخى اروپاییان منصف حکایت از همگام بودن مباحث تجربى در کنار مباحث نظرى دارد. اصل برابرى و توازن نظریه و تجربه چیزى نیست که ابتدا توسط راجرز بیکن مطرح شده باشد. پرانتل, مورخ منطق جهان در برابر این دروغ بزرگ ایستاد و اعلام کرد بنیانگذارى روش تجربه و آزمایش ابتدا نه از سوى بیکن بلکه مسلمانان آغاز گردید و تصریح نمود آنچه راجرز بیکن در زمینه علوم طبیعى به دست آورد, از عرب (اسلام) گرفته بود. نه تنها پرانتل, بلکه دانشمندان دیگرى همچون ویدان و شرام که در علوم اسلامى تخصص داشته اند, نیز مى گویند: عرب ها پیش از هر کس به این مقام رسیدند, بلکه آنچه راجز بیکن به آن رسیده کمتر از آن است که نزد دانشمندان قدیم عرب موجود بوده. اکتشافات مسلمانان در زمینه نجوم, علم شیمى, نورشناسى, مثلثات, فلسفه تاریخ و جامعه شناسى از قرن دوم تا قرن نهم هجرى بر پایه نظریه و تجربه بوده است.[33] د) تجربه و علوم تجربى در تمدن اسلامى از بررسى تاریخ علوم اسلامى به دست مى آید که مسلمانان در علوم طبیعى و تجربى پایه پاى علوم نظرى و عقلى ره پیموده و کاملا آگاهانه به موضوع تجربه و مشاهده واقف بوده اند جابرین حیان, خود از کسانى است که ضمن تقسیم طب به نظرى و عملى (تجربى) انتقادات فراوانی بر جالینوس و بقراط وارد مى کند. ویل دورانت نه تنها به حقایق مورد اشاره تصریح مى کند, بلکه فراتر از آن, بنیادگذارى روش تجربه را به جابربن حیان نسبت مى دهد. او مى گوید: « جابر در علم شیمى که بزرگ ترین ابزار و مایه تفاخر عقل نو به شمار مى رود, روش علمى تجربى را نفوذ داد. راجرز بیکن, که پس از پانصد سال پس از جابر بن حیان این روش را به اروپا شناساند, آن را از مسلمین اسپانیا اقتباس کرده بود و ایشان نیز به نوبه خود, از شرق اسلامى دریافت کرده بودند »[34] فهرست منابع 1. آرام، احمد، علم در اسلام، انتشارات سروش، تهران، 1366 . 2. آلدو میهلى، علوم اسلامى و نقش آن در تحول علمى جهان، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسدالله علوى، آستان قدس رضوى، مشهد، 1371. 3. حکیمى، محمدرضا ، دانش مسلمین، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، بى تا، بى جا. 4. غزالى، ابوحامد، احیاء علوم الدین، دارالفکر، بیروت، 1406. 5. فارابى ، ابو نصر محمد بن محمد ، احصاء العلوم، ترجمه : حسین خدیو جم، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1348 . 6. گوستاو لوبون، تمدن اسلام و عرب، ، ترجمه فخر داعى گیلانى 7. م. ا. منان- ن. بامات ، علم و صنعت در اسلام، ، ترجمه محمدجواد سهلانى، انتشارات بعثت، تهران 8. مصاحب ، غلامحسین، دایرة المعارف فارسى، کتابهاى جیبى، تهران 9. موسوى بجنوردى، کاظم، دایرة المعارف بزرگ اسلامى، ، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامى. 10. نصر، سید حسین ، علم و تمدن در اسلام، ترجمه احمد آرام، شرکت سهامى انتشارات خوارزمى، تهران، 1359. 11. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ترجمه : احمد آرام، ع. پاشایى، امیرحسین آریانپور، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1365. ________________________________________ [1] - محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، ص 5 [2] - بحارالانوار، ج 1، ص 172، روایت 29، باب 1 [3] - همان [4] - محمد مفتح،نقش دانشمندان اسلام در علوم،ص 10 ـ11 - 12 [5] - همان [6] - محمدرضا حکیمی، دانش مسلمین، ص 5 [7] - گوستاولوبون، تاریخ تمدّن اسلام و عرب، ص 751 [8] - . تاریخ تمدّن، ج 11، ص 317 [9] - همان، ص 319 و 320 [10] - همان ، ص 322 [11] - بار تولد، فرهنگ و تمدّن مسلمانان، ص 9 [12] - فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ص 86 [13] - گوستاولوبون، تاریخ تمدّن اسلام و عرب، ص 621 [14] - و. و. بار تولد، فرهنگ و تمدّن مسلمانان، ص 28 [15] - آلدو میهلى، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسدالله علوى، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ، ص 489 [16] - نورمانها یا نورسها وایکینگهاى اسکاندیناویایى که در قرون 9- 10 میلادى به سواحل برّ اروپا، مخصوصاً فرانسههجوم بردند. در انگلستان آنان را دنیها و در روسیه وارانگیان مىنامند.( دایرة المعارف فارسى) [17] - آلدو میهلى، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسدالله علوى، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ص 436- 37 [18] - همان، ص 491- 492. [19] - همان، ص 416- 434 [20] - سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 44 [21] - آلدو میهلى، ترجمه محمدرضا شجاع رضوى و اسدالله علوى، علوم اسلامى و نقش آن در تحولات علمى جهان، ص 507- 529 [22] - احصاء العلوم، ابو نصر محمد بن محمد فارابى، ترجمه حسین خدیوجم، ص 14- 15 [23] - همان [24] - سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 88، با اندکى تصرف [25] - همان، ص 90- 92 [26] - همان [27] - همان [28] - سید حسین نصر ، علم در اسلام، ص 185- 186؛ نیز ر. ک. سید حسین نصر ،علم و تمدن در اسلام، ص 185- 195 [29] - . سید حسین نصر، علم در اسلام، ص 186- 187 [30] - ر. ک. لغتنامه دهخدا، ذیل واژههاى یاد شده [31] - ر. ک. سید حسین نصر، علم و تمدن در اسلام، ص 45 [32] - گوستاولوبون، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ص 623 [33] - فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی ، ص 39 [34] - ویل دورانت، تاریخ تمدن اسلام،